19
اسفند

داستان خداحافظی یک ستاره

آشنایی من با دنیای کراسفیت بر میگردد به زمانی که در سال 2012 صاحب باشگاه” Champlain Valley CrossFit” من را در مسابقه کراسفیت  Winter Throwdown ثبت نام کرد. در آن زمان من حتی هزینه ورودی مسابقه را هم نداشتم و صاحب باشگاه این هزینه را پرداخت کرد و به من گفت که اگر قهرمان شدم باید یک جفت کفش کراسفیت برای او بخرم. در آن زمان من به خوبی کراسفیت را درک نکرده بودم و تمام آرزویم قهرمانی وزنه برداری المپیک بود و با هرکلین و اسنچی که میزدم خودم را در میدان المپیک تصور میکردم. وقتی وارد باکس کراسفیت شدم تمرینات این رشته برای من خیلی عجیب بود چون ورزشکارها از حرکتی به حرکت دیگر میرفتند و با شنیدن صدای ساعت به روی زمین می افتادن. من مسابقه رو به پایان رسوندم و با 500 دلار  در جیبم به خونه برگشتم .

در آن زمان به عنوان یک جوان دانشجو فکر کردم که معدن  طلا پیدا کردم و شروع کردم به سرچ کردن ایونت های مختلفی که میتوانستم در آنها  شرکت کنم. از اینجا بود که من  سفر خودم را در دنیای کراسفیت شروع کردم مسابقات بی شماری را شرکت کردم . در ابتدا زمانی که دانشجو بودم به کراسفیت به عنوان شغل نگاه نکردم ولی بعدها کراسفیت بخش بزرگی از زندگی من شد. و ده سال بعد از این داستان من درکنار رقیبم که همیشه مثل خواهر برای من بود ( تیاکلر تومی) در رنک اول کراسفیت بودم و رکوردهای بسیاری را جابجا کردیم تیا چهار بار قهرمان مسابقات گیمز شد و من هم با اینکه خیلی ها معتقد بودند در سال آخر من قهرمان نمیشوم با ا اختلاف اول شدم و رکوردهای زیادی را جابجا کردم .

کار سخت جواب داد ” The hard work paid off “

ولی الان زمان اون رسیده که به خانواده ام ، دوستانم و سلامتیم هم اهمیت بیشتری بدم . نه فقط به توانایی هایم. برای من کراسفیت یعنی چگونگی روابطم با دوستانم  شرکای تجاریم و با همسرم. من از سال 2015 به طور جدی تری وارد دنیای حرفه ای کراسفیت شدم و از آن زمان به کراسفیت متعهد بودم و سبک زندگی خاص خودم را داشتم. و برای همین هم تصمیم باز نشستگی برای من کار سختی نبود. من به خاطر دنیای حرفه ای ورزش قرار ها و جشن های زیادی که با همسرم داشتم را کنسل کردم. حدود ده سال زندگی یک نواختی داشتم. زودتر از ساعتی که تمایل داشتم بیدار میشدم. روحم را به اسالت بایک و شنا های اینتروال و تمرینات amrap 40 دقیقه ای فروخته بودم. تمرین ، خوردن خواب و تکرار.

در هفته های آخر مانده به مسابقات حسابی خودم را محدود میکردم . موتور سواری نمیکردم حتی کارهای کوچکی مثل استفاده از چاقو برش را انجام نمیدادم که با آمادگی کامل به مسابقه ام برسم. خبر خوب این که بعد از بازنشستگی بیشتر من را خواهید دید. من هیچ وقت نمیخواستم جلب توجه کنم بناراین هیچ وقت تمریناتم را پست نکردم و حتی دوست نداشتم به نقاط ضعفم اشاره کنم بنا براین همیشه تلاش کردم بر ضعف هایم غلبه کنم. و همیشه تمرکزم بر روی کارم بوده. شاید افرادی فکر میکردند که چقدر من مغرور هستم. تنها زمانی در معرض دید عموم مردم قرار میگرفتم که میخواستم کارم را اجرا کنم و همیشه تمام حواسم بر روی هدفم بود. در مدت این چند سال زندگی حرفه ای ام سختیهای مسیر صدها یا هزاران بار برای من ایجاد شد که هیچ کدام من را ناراحت نکرد زیرا میدانستم که بزرگ بودن هزینه دارد. و من خوشحالم که به شما نشان میدهم مت فریزر چه کسی بود همانجوری که دوستان نزدیک من میدیدند. و من اکنون به خوبی درک میکنم که عضوی از جامعه ای بزرگ هستم و به آن افتخار میکنم.

مت فریزر ( Mathew Fraser )